اگر شما هم مثل اغلب کارآفرينان هستيد، چه بسا در اين گمان به سر ببريد که حتما بايد واجد يک برنامه مشخص براي کسب و کارتان باشيد. به نظر مي رسد هر متخصص اقتصادي با اين ادعا موافق باشد که يک برنامه مشخص براي کسب و کار ضرورت دارد. بسياري بر اين باورند که برنامه را بايد رمز موفقيت در کارآفريني دانست. اما آيا اين حرف ها واقعا صحت دارند؟
به طور شخصي معتقد هستم که يک برنامه بيش از آنکه به رشد و موفقيت يک کسب و کار ياري برساند، به فرآيندهاي کاري آن ضربه مي زند. من دلايلي براي ادعاهايم دارم که در ادامه بيان مي کنم.
عملا به هيچ برنامه اي نياز نداريد. کارآفرينان موفق بسيار زيادي را مي شناسيم که ايده اي به سرشان مي زند، از اين ايده در کسب و کارشان استفاده مي کنند، و موفقيت فزاينده کسب و کار خود را به چشم مي بينند. براي نمونه، بارتس بيز و مارک زوکربرگ، به عنوان يک زوج موفق اقتصادي، هيچ برنامه اوليه اي نداشتند.
به اين مورد خوب فکر کنيد: وقتي فيسبوک شروع به کار کرد، خود زوکربرگ صرفا يک دانشجوي ساده در دانشکده اش بود و از قضا هيچ ايده يا برنامه اي نداشت که فيسبوک تا چه گستره اي مي تواند پيش برود. اما امروزه، او شرکتي دارد که تقريبا ?? ميليارد دلار مي ارزد! اگر محصول، خدمات، يا ايده خوبي داريد، نبايد درباره برنامه کاري و برنامه ريزي براي کسب و کارتان نگران باشيد.
شما آن چيزي را در اختيار داريد که واقعا به آن نياز داريد. اين ايده را مي توان خريد و معامله کرد. بايد بتوانيد بر ايده هايتان تاکيد کنيد و بيشترين اهميت را به آنها بدهيد. سامان دادن به يک برنامه مشخص براي کسب و کار نه تنها به معناي گم کردن راه واقعي کسب و کار است، بلکه احتمالا شما را به اين عقيده سوق خواهد داد که دست يافتن به بصيرت مناسب در کسب و کار دشوارترين عمل ممکن است.
پس چرا برنامه هاي مشخص براي کسب و کار را نبايد ايده هايي داغ براي موفقيت در کسب و کار دانست؟ چندين دليل مختلف وجود دارند و ما در اينجا برخي از آنها را مطرح مي کنيم:
1) به نظر مي رسد برنامه هايتان فراتر از وضعيت خود شما باشند. برنامه هاي مشخص براي کسب و کار بيش از اندازه با کار واقعي شما ناهمخوان هستند. شما در کسب و کارتان ستاره يک نمايش هستيد، اما برنامه هاي کسب و کار از شما مي خواهند تا به فراسوي خودتان نگاه کنيد و چه بسا معين سازيد که چه کساني قرار است با شما همکاري داشته باشند. اگر از نگريستن به ديگران خسته شده ايد، پس احتمالا به قدر کافي هم بر اهميت خودتان و ايده هايتان تمرکز نمي کنيد. به اين ترتيب نمي توانيد موفقيتي واقعي را به انتظار بکشيد.
2) برنامه هايتان از شما مي طلبند که معين کنيد چه مقدار پول بايد داشته باشيد و چه مقدار پول بايد به دست آوريد. اين ادعا در نظريه صحت دارد و جالب توجه به نظر مي رسد، اما در واقعيت اين ادعا از ارزش چنداني برخوردار نيست و چندان هوشمندانه به نظر نمي رسد. ما واقعا نمي توانيم تشخيص دهيم که وقتي مشتريان به سمت ما هجوم مي آورند، چه چيزي در انتظار ماست. هرگز نمي توانيم معين کنيم که چه اتفاقي بناست بيفتد. زيرا عوامل بسيار زيادي وجود دارند که مي توانند تاثير بسياري زيادي بر سرمايه اوليه شما و پول دريافتي شما از آن داشته باشند.
3) برنامه هاي کاري باعث درگيري شما مي شود و در عوض موجب نمي شود که بتوانيد به ايده هايتان سر و شکل مناسبي بدهيد و به کسب و کارتان قالب مناسبي ببخشيد. اقتضائات برنامه ها از شما مي طلبند تا آشکارا کسب و کارتان را به کوچک ترين شکل ممکن تقليل دهيد. در اين صورت اگر فضاي کسب و کارتان را به روي برنامه هاي انعطاف ناپذير باز کنيد، آنگاه فضاي بسيار کمي براي خلاقيت و ابتکار باقي مي ماند. حال بايد به وراي برنامه ها فکر کنيد. وقتي از برنامه سود نمي بريم، آنگاه بايد چه کنيم؟ هدف ما در آن سوي مرزهاي برنامه هاي کسب و کار چيست؟
در هر حال، اگر در اين فکر هستيد که کدام برنامه ها براي کسب و کار شما واقعا و عملا مناسب هستند، آنگاه بايد بگويم که من يک مورد خاص را سراغ دارم: مساعده هاي مالي. اما علت ادعاي مزبور اين است که شما دست کم به يک برنامه نياز داريد تا بتوانيد از مساعده هاي مالي بهره مند شويد و در صورت لزوم وام هاي گوناگون از منابع مالي مختلف دريافت کنيد. اما علاوه بر اين مورد، برنامه ديگر به کارتان نمي آيد و هيچ هدف اضافه اي نمي تواند داشته باشد. در عوض، برنامه ها سبب مي شوند تا صرفا در پي دست يافتن به اموري باشيد که روي کاغذها نوشته ايد. اين اشتباه است، چراکه شما را از واقعيت بازار و کسب و کار دور مي کند. برخلاف اين ادعاها، شما بايد فقط به آن چيزهايي باور داشته باشيد که مي توانيد و بايد انجام دهيد.
کارآفرينان موفق بيش از آنکه در پي برنامه هاي مشخص براي کسب و کارشان باشند، به دنبال بصيرت هاي نو در قبال وضعيت اقتصادي هستند. همه آنچه شما به آن نياز داريد بصيرت و بينش است. بايد اين بصيرت را داشته باشيد که کسب و کارتان بناست واجد چه اقتضائات و ضروريت هايي باشد، به چه مسيري خواهد رفت، و چه مسائل و موانعي را شامل خواهد شد.
به علاوه، هرگز نگران نباشيد که بصيرت تان طي زمان عوض شود. کافي است که به بصيرت تان به عنوان نقطه ارجاعي براي روزهاي آينده نگاه کنيد، يعني درست براي همان زماني که غرق در انبوهي از اقتضائات کاري هستيد و توامان فشار زيادي بر شما وارد مي شود، همان زماني که خوب به خاطر نمي آوريد که کدام گام را در ابتدا بر داشتيد و چه ايده اي در سر داشتيد. مساله يک کارآفرين موفق فقط و فقط بر سر بصيرت و بينش است. هرگز نبايد به برنامه هاي حرفه اي کسب و کار اعتناي چنداني کرد.
به هر حال همگان نمي توانند به فهم اين نکته مهم پي ببرند و چه بسا موفقيت يک کارآفرين را در جايي ديگر و به شيوه اي ديگر جست وجو کنند.
اما ما همچون داستان نويس بزرگ، جاناتان سوئيفت، خواهيم گفت «بصيرت را هنر ديدن آن نکته اي مي دانيم که از چشمان ديگر مغفول مانده است، بصيرت يعني مشاهده آنچه براي ديگران نامرئي به نظر مي رسد.»
نظرات شما عزیزان: